قسمت دوم داستان عَـزُل(AZOL) و فَـتُـل(FATOL) و قودول(GHODOOL)

عَـزُل:میگما خداروشکر اثر ارتباطات را بر فرهنگ محله مون را داریم میبینیم!

فَــتُــل:کدوم اثر؟غیر اس ام اس،بازی،موبایل بازی،کدام اثر را میگی!

ع:آره اونا که هست.اما اثر اونا در فرهنگ ارتباطی مردم مشاهده میکنیم.

ف:مثلا؟

ع:مثلا قدیم مردم 3 روز برای مراسم فاتحه در مسجد وامیسادند خوش آمدید میگفتند

ولی حالا تبدیل شده به نیم روز یا مراسم چهلم و سال ,شام و ناهارحذف شده

این مراسم دیگر انجام نمیشه و این جای شکر دارد

قودول:وخی.... وخی....

دری ... بگیر .... دوکلمه درس خوندید فکر میکونید خیلی حالیدونه.مردم از بدبختی

و گرونیه کا نمیتونند شام و ناهار بدن این کاری به این حرف گنده و منده ها نداره

قسمت اول داستان عَـزُل(AZOL) و فَـتُـل(FATOL) و قودول(GHODOOL)

عَزُل:امان از دست این بد شانسی

فَتُل:چیطور شده؟

ع:آخه اینم شد محله که ما داریم یعنی سر عُمر بهترین نقطه ی شهر زندگی میکنیم

ف:چی چی میگوی؟ اصلا معلوم هست؟

ع:محل دهنو اول ورودی شهر ،کنار دو تا اتوبان بزرگ کشور و بزرگترین مراکز صنعتی ایران و دانشگاه صنعتی قرار گرفته

ف:خوب پس برعکس باید بگوی خوش شانسیم.

ع:وآآآاسه تا بگم ، حالا با این امکانات خدا وکیلی همه اطراف ما شده انبار آشغال و ضایعات و آب و فاضلاب ،اداره گاز ،پتروشیمی و .....

تمام کارمندای نیروگاه و پتروشیمی از اطراف ایرانند

به جز محله ما ، نه پارک داریم نه فضای سبز و نه....

ف:جخ تازه بوی گند پالایشگاه و سرطان و ایناش که داریم!!!

ع:حالا تو بگو خداییش ما بدشانس نیستیم؟؟؟

قودول:وخی جمعش کن خلایق هر چی لایق،وردار قیلون و آ کم حرف بـِــزِن کن